» داستان طــــــــــنز (سوتفاهم) » اندر فواید شلوار کوتاه(طــــــــــــنز) » نه قانوني است و نه منطقي !!!(بسیار شنیدنی) » داستــــان خیانت (جـــــــــالب و طــــــــنز) » ماجرای معلم و دانش آموز » دختر داييم و حلزون » ماجرای سه بی گناه » شما هم همینجوری هستین یانه؟ » » داستان کوتاه سه پیرمرد
خیلی قشنگ بود فقط نیاز به درک بالا داره که بشه به این موارد پایبند بود. پاسخ:آره واقعا ممنون - 1392/8/11
دینا - مطالبتون خیلی قشنگه میتونم چند تا از مطلب هاتونو توی وبلاگم بزارم؟ پاسخ:آره چرا که نه ..البته فقط باذکر منبع - 1392/8/11
این اولین باری بود که شوهرش به او خیانت می کند . او با گوش های خودش صدای یک زن را از داخل گوشی ، حین مکالمه با همسرش شنیده بود . باورش مشکل بود ، همه راههای ممکن را در ذهنش مرور کرد . اول طلاق ، ولی فکر اینکه با دو تا بچه به خانه پدر بد اخلاقش برگردد ، دیوانه اش می کرد .
به فکرش رسید که موضوع را با مادرش در میان بگذرد ، ولی چون خانواده اش از ابتدا با این از...دواج مخالفت می کردن...د . منصرف شد . تصمیم گرفت ، خیلی صریح و رک به خود شوهرش همه چیز را بگوید ، ولی خوب فکر کرد که او خیلی راحت همه چیز را انکار خواهد کرد و چون دلیل قانع کننده ای ندارد ، شاید محکوم هم بشود . تصمیم نهایی این بود که به آن زن تلفن کند ، شاید او نمی دانست که مرد مورد علاقه اش ، زن و دو تا بچه دارد . تلفن به نام خودش بود این هم از زرنگی های زنانه اش به شمار می رفت . پرینت تلفن ها را خیلی راحت گرفت . ساعت و دقیقه ای که بوی خیانت به مشامش رسیده بود . هرگز از خاطرش محو نمی شد ، ساعت 4 و 25 دقیقه بعد از ظهر دوشنبه ! دستانش می لرزید ، اضطراب همه وجودش را فرا گرفته بود ، شماره ها را تک تک و به دقت می گرفت ، یکبار دیگر جملاتی را که از قبل آماده کرده بود در ذهنش مرور کرد . دو زنگ بیشتر نخورد ، تلفن وصل شد ،
همان صدای زنانه آشنا گفت : « با سلام ، به شبکه تلفن بانک ... خوش آمدید ! »